پنج گنجقلعه گنجمستند

کف بینی های دکتر یونس پزشک پاکستانی مقیم قلعه گنج

دکتر یونس پزشک پاکستانی مقیم قلعه گنج ( خدامراد میرآبادی)

چندی پیش کلیپی از سوختن مرکز بهداشت قلعه گنج در فضای مجازی پخش شد که کاری به چگونگی سوختن و میزان خسارت احتمالی و عوامل دخیل در سوختن آن ندارم اما آنچه که در خصوص این مرکز بهداشت که چسبیده به پاسگاه آن روزها حائز اهمیت است ، این است که روزگاری این مرکز محل طبابت یک پزشک پاکستانی مسلمان بود که علاوه بر طبابت کف بینی هم می کرد از قضا کف بینی هایش هم درست از آب در می آمد به طور مثال در آن روزگار که هنوز انقلاب اسلامی ایران رنگ پیروزی به خود ندیده بود و اکثر پزشکان از هند و پاکستان برای مداوای مردم به جنوب کرمان میآمدند دکتر یونس پزشک پاکستانی تبار ، به قلعه گنج آمد و در همین مرکز به طبابت مردم میپرداخت و در اوقات فراغت در منزل اکثر مردم قلعه گنج روزگار میگذرانید به طوری که قرآن کوچک جیبی دکتر یونس تنها یادگار وی در خانه یکی از سادات هنوز موجود است.

دکتر یونس پزشک پاکستانی مقیم قلعه گنج

یکی از سکنه ی قلعه گنج که نخواست نامش فاش شود می گوید : آن روزگار که هنوز انقلاب اسلامی پیروز و شعلههای جنگ عراق علیه ایران مشتعل نشده بود ، آقایان شهید احمد تفضلی ، شهید جلال انیس ، یک نفر دیگر و سید یحیی حسینی هنوز نوجوانانی بودند که به جبهه اعزام نشده بودند روزی هر چهار نفر که دوست هم و در منزل ما بودند دکتر یونس کف دست هر چهار نفر را دید و به شهید تفضلی گفت: مرگ بسیار زیبایی داری! در خصوص شهید جلال انیسهم گفته بود مرگ زودهنگامی داری و به سید یحیی که بعدها اسیر و جز آزادگان است گفته بود : در ابتدای زندگی راه و رنج می کشی ولی بعدها زندگی ات روان می شود . و در خصوص آن یک نفر هم که بعدها به دبی رفت گفته بود: در زندگی مادی و دنیوی غوطهور خواهی شد! بعدها که شهید احمد تفضلی و سید یحیی و شهید جلال انیس به جبهه رفتند سید یحیی اسیر و آن دو نفر شهید شدند و آن یک نفر به دبی رفت و زندگی مرفهی به هم زد تا کف بینی های دکتر یونس درست از کار دربیاید

و یا این که در آن روزگار که وضعیت بهداشت و درمان در قلعه گنج مناسب نبود همسر یکی از افراد مشهور منطقه در آن زمان را مار نیش می زند ، مراتب را به اطلاع دکتر یونس می رسانند دکتر کیف طبابتش را برمی دارد و برای مداوای همسر او میرود و جان همسر ش را نجات می دهد . وی از دکتر یونس قدردانی میکند و میگوید: چیزی از من طلب کن دکتر یونس میخندد و میگوید: میخواهم که مرا نکشی! او تعجب میکند و میگوید: دکتر اختیار دارید و مزاح می فرمایید من حاضرم جانم را فدای تو کنم تو زندگی و حیات دوباره ای به همسرم بخشیدی دکتر یونس به قلعه گنج برمیگردد و به منزل سید می رود و می گوید: من باید به کشورم پاکستان بروم و عروسی کنم و اگر یکی از اتاقهای منزلت را به من بدهی با همسرم برمی گردم .مرحوم سید می گوید: دکتر ، منزل ما تعلق به خودت دارد. حدود یک ماه پس از مداوای آن زن ، دکتر یونس با لندرور مرکز بهداشت قلعه گنجبه رانندگی آقای ولندیاری اهل بم یا آقای سنجری اهل جیرفت از راه وسطی قلعه گنج به منوجان که آن روزها آسفالت نبود به منوجان و از آنجا به قصد عزیمت به فرودگاه بندرعباس برای پرواز به مقصد کشورش می رود که اشتباها» از راه دور مورد اصابت گلوله همان نفر که دکتر یونس جان همسرش را نجات داد ، قرار می گیرد تا بار دیگر کف بینی دکتر یونس درست از کار در بیاید.
وقتی که ضارب و افرادش که به دلیل شباهت ماشین بهداری با ماشین ژاندارمری به ماشین شلیک می کنند و برای خلع سلاح به نزدیک ماشین می آیند ، می بینند که ای داد و بی داد ، کاری سهوی و ناخواسته پیش آمده که خود به جزع و فزع می افتند! روح دکتر محمد یونس پزشک پاکستانی تبار مقیم قلعه گنج که جان بسیاری از مردم قلعه گنج را در آن روزها نجات داد شاد.

منبع: هفته نامه افاق جنوب

مدیر

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد / وجود نازکت آزرده گزند مباد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا