جازموریان در کتاب های علمی و مقالات دانشجویی
جازموریان
جازْموریان، یا جَزْموریان، حوضهای آبریز و دریاچهای به همین نام در جنوب شرقی ایران. حوضۀ آبریز جازموریان با وسعـت ۶۰۰‘۶۹ کمـ ۲ ، از لحاظ تقسیمبندی هیدرولوژیکی ایران بخشی از حوضۀ مسدود میانی ایران به شمار میآید. نیمـۀ باختری این حوضـه بـه وسعت ۶۰۰‘۳۵ کمـ ۲ در استان کرمان، و نیمۀ خاوری آن به وسعـت ۰۰۰‘۳۴ کمـ ۲ در استان سیستان و بلوچستان جای دارد. دشتهای حاصلخیز جیرفت، فاریاب و رودبار جیرفت در استان کرمان، و دشتهای ایرانشهر، بمپور، سردگان، دلگان، سرتختی و اسپکه در استان سیستان و بلوچستان در محدودۀ این حوضۀ آبریز واقعاند. بعضی از این دشتها مانند دشت جیرفت از مساعدترین نقاط فلات ایران برای کشت گیاهان گرمسیری به شمار میآیند.
حوضۀ آبریز جازموریان از شمال توسط کوههای لالهزار، جبال بارز و شهسواران از حوضۀ آبریز کویر لوت، و از جنوب توسط رشته کوههای زاگرس (کوههای بشاگرد) از حوضۀ آبریز دریای عمان و خلیج فارس جدا میشود. حدود ۱۶۰‘۳۴ کمـ ۲ از اراضی این حوضه را مناطق کوهستانی، و حدود ۴۰۰‘۳۲ کمـ ۲ آن را دشتهـا و کوهپایـهها، و حـدود ۰۰۰‘۳ کمـ ۲ باقیمانده را باتلاقها و شورهزارها تشکیل میدهد (افشین، ۱/۸۳-۸۴، ۲/۲۷۶؛ قبادیان، ۲۸۶؛ پتروف، ۱۶۷). به سبب فقدان پوشش گیاهی مناسب در اراضی حوضه، به هنگام بارندگی سیلابهای شدیدی به راه میافتد که باعث میگردد تا آبهای حاصل از بارندگی کمتر در زمین نفوذ کند و از سوی دیگر فرسایش شدید خاک نیز زیانهای بسیاری به بار میآورد (افشین، ۱/۸۴).
در حوضۀ آبریز جازموریان آب همۀ رودخانهها و مسیلها به هامونِ (دریاچۀ) جازموریان میریزد. بخش عمدهای از زهکشی حوضـه را دو رودخانۀ دائمی هلیل رود و بمپور به عمل میآورند. افزون بر این دو رودخانه، شماری آبراهه نیز وجود دارد که آب آنها مستقیماً وارد هامون جازموریان میشوند. در این حوضه ۹۱ رودخانۀ کوچک و بزرگ جریان دارد که هلیلرود بزرگترین آنها ست. حجم آب این رودخانه بستگی به ذوب شدن برفهای انباشته شده در کوههای استان کرمان و ریزش باران دارد. کمبود ریزشهای جوی و بالا بودن درجۀ حرارت و میزان تبخیر، دیگر رودهای این حوضه را به صورت رودهای کمآب فصلی و خشکرود و مسیل درآورده است (جعفری، ۴۶؛ افشین، ۱/۸۵).
آب و هوای این منطقه به شدت متأثر از ارتفاع از سطح دریا و عرض جغرافیایی است و جزو اقلیمهای بیابانی به شمار میآید. بلندترین نقطۀ حوضه که در دیوارههای کوهستانـی شمال آن واقع است، حدود ۴۰۰‘۴ متر از سطح دریا ارتفاع دارد؛ این ارتفاع در چالۀ جازموریان در نواحی مرکزی به حدود ۳۵۰ متر کاهش مـییابد و از آنجا مجـدداً در جهت جنوب بـر ارتفـاع اراضی افزوده میشود تا آنکه به بلندیهای بشاگرد ختم میشود.
میزان بارش سالانه در بلندیهای شمال حوضۀ جازموریان میان ۵۰۰ تا ۶۰۰ میلیمتر در نوسان است، در حالیکه در بخش گسترده و پست جنوبی میزان بارش از حدود ۱۰۰ میلیمتر در سال تجاوز نمیکند (همو، ۱/۸۴-۸۵). هرچند حوضۀ آبریز جازموریان از لحاظ هیدرولوژیکی ایران بخشی از حوضۀ آبریز مرکزی ایران است، اما از لحاظ اقلیمشناسی۱ به علت دریافت رطوبت نسبی فراوان از دریای عمان، دارای شرایطی استثنایی و مستقل از نواحی مرکزی ایران است؛ به همین علت با وجود محدودیت بارشهای جوی و گرمای توانفرسا و تبخیر سالانۀ بسیار بالا ــ که در بعضی نواحی بیش از ۵۰۰‘۴ میلیمتر است ــ این حوضه از نظر امکان احیا و بازسازی و بهرهبرداری از منابع طبیعیِ تجدید شونده از امکانات مناسبی برخوردار است و به هیچوجه با دیگر حوضههای مرکزی ایران قابل مقایسه نیست (قبادیان، همانجا).
در بخش مرکزی حوضۀ آبریز جازموریان در حد فاصل استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان حفرۀ بیضی شکلی وجود دارد که مقصد همۀ آبهای سطحی این حوضه به سوی آن جریان دارد و به آن هامون یا دریاچۀ جازموریان میگویند (افشین، ۲/۸۳). وسعت هامون جازموریان به طور قابل ملاحظهای در فصلهای مختلف سال متفاوت است و معمولاً در اواخر تابستان و یا اوایل پاییز خشک میگردد و به علت شیب کم دریاچه، کوچکترین تغییر در حجم آبِ آن در سطح وسیعی منعکس میشود (کلینسلی، ۱۸۵).
سطح هامـون جازموریان در مواقعِ پرآبـی به حدود ۳۰۰‘۳ کمـ ۲، و درازای آن بـه حـدود ۱۰۰ کمـ و پهنـای آن بـه بیش از ۴۵ کمـ مـیرسد. آب هامون جازمـوریان برخلاف دیگـر هامونهـای بستۀ درونی ایران چندان شور نیست. علت این امر را فرو رفتن آب و ساکن نماندن آن در دریاچه دانستهاند. بستر دریاچه از قلوه سنگ و لایههای شنـی و آهکی ساخته شده است که در نفوذ آب به منابع آبهای زیرزمینـی کمک میکند (افشین، ۱/۸۳-۸۴).
بیشتر بخوانید: معرفی نخبگان و چهرههای برتر علمی و سیاسی جازموریان
منطقۀ دریاچه که سواحل آن پیوسته در تغییر است، دارای زمینهای باتلاقی و لجنزار است؛ گیاهان آن کم است و فقط بعضی تپههای پوشیده از بوته و خار در آن دیده میشود (پتروف، ۱۶۸).
برپایۀ پژوهشهای زمینشناسان، هامون جازموریان در دورههای اخیر زمینشناسی مسدود شده است و تا پیش از آن، آب رودخانههای هلیلرود و بمپور به دریای عمان میریخته است؛ اما چینخوردگی زمین که بر اثر فرو رانشِ پوستۀ اقیانوسی عمان در شمال مکران صورت گرفته، این منطقه را مسدود ساخته، و آنرا به صورت هامون کنونی درآورده است؛ در نتیجه، دو رود نامبرده محل جدیدی برای آبهای خود یافته، و دریاچۀ جازموریان را تشکیل دادهاند (نک : درویشزاده، ۷۹۶؛ پتروف، همانجا؛ افشین، ۲/۸۳).
حوزۀ فرهنگی جازموریان:
حوزۀ فرهنگی جازموریان، یکی از حوزههای مستقل درونی حوزۀ فرهنگی جنوب شرقی ایران، به مرکزیت جیرفت، واقع در تلاقیگاه استانهای کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان است که بخشهایی از این ۳ استان را شامل میشود و گسترۀ آن با حوضۀ آبریز جازموریان یکسان است.
جازموریان که از دیدگاه مردمشناسی و منابع تاریخی، ویژگیهای سرزمین بلوچستان را دارد و در زمینۀ جغرافیای تاریخی، با مَکن (مکا) و مَکۀ۲ باستان در دورۀ اکد و هخامنشی منطبق است، گدروسیای متون همزمان اسکندر، و گذرگاه سمیرامیس و کورش (پسر کمبوجیه)، و اسکندر از هند به فارس بوده است (شارپ، ۱۱۹؛ آریان، ۲۱۶؛ پاتس، «خلیج…۳»،I/143, 147, 149, 150؛ بزنوال، ۵-۸؛ فوگلسانگ ، ۳۹۱؛ مستوفی، «سفر…»، ۴۴، ۵۷). برخی از پژوهشگران مکن باستان را منطبق با عمان دانستهاند (پاتس، همان، I/117, 133, 139)، و بعضی بخش شرقی این حوزه را مکران یا همان مکن شناختهاند. نقشۀ بزنوال از مکن کاملاً منطبق با حوزۀ جازموریان است؛ وی تا کچ مکران را در پاکستان، مکن دانسته است (همانجا).
واژهخوانی جازموریان به دو گونۀ «جازموریان» و «جازموریاب» است؛ بعضی آن را برگرفته از «جازم» به معنی شتر سیراب یا مَشکِ پر میدانند ( لغتنامه…، ذیل جازم) و برخی جازموریان را معرب «گزموریان» دانستهاند. اما در آنجا بوتههای خاری میروید که در گویش محلی «جاز» گفته میشود، از اینرو، جازموریان میتواند برگرفته از نام این گیاه باشد (همان، ذیل جاز؛ نیز چوبک، تسلسل…، ۲۳).
حوضۀ آبریز جازموریان با مسـاحت ۶۰۰‘۶۹ مـ ۲ در جنوب شرقی ایران میان رشته کوههای بشاگرد در جنوب، و بارز در شمال جای دارد. دو رود بزرگ بمپور در شرق و هلیلرود در غرب همراه با رودهای فصلی که همگی به مرداب جازموریان سرازیرند، منطقه را سیراب میکنند و سپس در این آبخور گم میشوند (جعفری، ۴۶؛ بدیعی، ۱/۱۷۴). این رودها به سبب کمبود ریزش باران و بالا بودن درجۀ حرارت در زمانهای گرم به شکل خشکرود و شنزار در میآیند، و در زمانهای بارش، سیلابی و خروشاناند (جعفری، ۴۶، ۴۹-۵۱). این دو رودخانه شاهرگ زندگیبخش حوزۀ جازموریان به شمار میآیند، و مهمترین عامل شکلگیری تمدنها در این حوزه بودهاند. آب فراوان هلیل رود امکان برداشت بیش از دو بارِ محصول را در منطقه ممکن ساخته است (استاین، ۱۴۸, ۱۴۹).
عامل غالب در شکلگیری استقرارهای تمدنی در حوزۀ جازموریان شرایط خاص جغرافیایی جنوب شرقی ایران است. برجستگیهای فشردۀ زمینشناسی در شرقیترین دنبالۀ بلندیهای زاگـرس ــ که به بلنـدیهای مکـران مـیپیونـدد ــ به صورت باریکهای درآمده، فلات ایران را به شبه قارۀ هند متصل میکند. رشته کوههای زاگرس ـ مکران سبب شده است که این منطقه از تأثیر دریا دور مانَد و با وجود نزدیکی به اقیانوس از لحاظ اقلیمی به صورت خشک یا نیمه خشک استپی درآید. در این شرایط استقرارها تنها در بخشهای پر آبتر کوهپایهها یا در کنار جریانهای آبی به وجود آمده، و بیشتر آنها به صورت گروهی، مانند خوشۀ انگور۱ در پیرامون آبها پدیدار شدهاند. محدودیتهای منابع آب و باریک بودن زمینهای کوهپایهها و کرانۀ رودها سبب شده است که گسترۀ توزیع این آبادیها در نوارهای باریک پراکنده در کنار رودخانههای فصلی و منابع آب شکل گیرند (توزی، ۲۶۳، ۲۶۴).
۱٫ فرهنگ
محققانْ بمپور یا عمان را مرکز این حوزه (مکران = جازمویان) دانستهاند؛ اما پژوهشهای میدانی باستانشناختی در این محدوده، مدارک نوشتاری تاریخی، و نیز وضعیت طبیعی و زیست محیطی مناسب در هیچ محلی از گسترۀ این حوزه مانند جیرفت نیست. پژوهشهای انجام شده تأییدی است بر متون کهن (نک : مقدسی، ۶۸۲، ۶۸۸؛ ابن خردادبه، ۳۸) که از آبادتر بودن دشت جیرفت بیش از مناطق دیگر این حوزه یاد کردهاند؛ تجمع آثار، تپهها و محوطههای باستانی نیز در بخش غربی حاشیۀ هلیلرود تا هامون جازموریان بیشتر است، تاکنون از یافتههایی چنین انبوه و متنوع، گزارشی از بخش شرقی به مرکزیت بمپور نشده است. عمان نیز با موقعیت زیست محیطی و کمبود آب نمیتواند مرکز این قلمرو قدرتمند دانسته شود (پاتس، همان، I/134-135؛ بزنوال، ۵-۶؛ همایش…، بش ).
جیرفت با رشد و شکوفایی فرهنگی و تمدنی که تاکنون از هزارۀ ۵ قم تا سدۀ ۷ق/۱۳م بدون وقفه هستههای بزرگ فرهنگی در آن شناسایی شده است، به عنوان مرکز اصلی این حوزه شناخته میشود (چوبک، همان، ۴۰۱).
برپایۀ پژوهشهای باستان شناختی و بررسیهای تاریخی، سراسر این منطقۀ وسیع و حاصلخیز بستر مناسبی برای به وجود آمدن هستههای تمدنی بوده است. تحول و تداوم فرهنگی و هنری در تحلیل مدارک و یافتههای باستانشناختی منطقه و نیز نوشتههای دورانهای تاریخی و اسلامی قابل پیگیری است، و دو ویژگی را میتوان در این حوزه استنتاج کرد: پیوستگی و تداوم فرهنگی در مواد فرهنگی و ویژگی آنها، و تعامل و ارتباط با جهان همزمان و فرهنگهای همجوار دور و نزدیک، یعنی ویژگی شبکۀ جهانی۱ و میان فرهنگی۲ دارند (آمیه، ۱۳۶؛ چوبک، همان، ۹۷، ۹۸). حوزۀ فرهنگی جازموریان با وجـود اهمیت، از نظر باستـانشناختی نسبت به سایر بخشهای دیگر ایران ناشناختهتر است و پژوهشهای اندک و پراکندهای در یک سدۀ اخیر در آن انجام شده است.
آغازگر پژوهشهای روشمند باستانشناختی منطقه، باستانشناس مجاریالاصل انگلیسی، آورل استاین بود. وی در دهۀ ۱۳۱۰ش/ ۱۹۳۰م توانست شمار زیادی از محوطههای باستانی جنوب شرقی ایران را بررسی و شناسایی کرده، کاوشهای محدودی در بعضی از آنها انجام دهد. پژوهشهای او تا امروز پایۀ پژوهشهای باستانشناختی در این حوزه است.
در سالهای دهۀ ۱۳۴۰ش/۱۹۶۰م دورۀ تازهای از پژوهشهای باستانشناختی در این حوزه آغاز شد، افزون بر بررسی و شناسایی منطقه از مهمترین محوطههایی که در آنها کاوش باستانشناختی انجام پذیرفت، میتوان از تپه یحیى، تپه بمپور و محوطۀ شهداد نام برد. از ۱۳۸۰ش/۲۰۰۱م با کشف اتفاقی محوطههای باستانی در نزدیکی جیرفت فصل تازهای در پژوهشهای این حوزه گشوده شده است و ادامه دارد (سیدسجادی، «نگاهی…»، ۴۱؛ پیران، ۱۲، ۱۳؛ نیز نک : ه د، جیرفت).
برای مطالعه و بررسی توالی فرهنگی این حوزه، منطقه به ۷ دورۀ اصلی تقسیمبندی شده است، و به جای لایهنگاریهای محوطههای گوناگون مانند تپه یحیى یا جیرفت، از نام جازموریان استفاده شده است (نک : جدول) که دربر گیرندۀ محوطههای مختلف و گسترۀ جغرافیایی مشخصی است:
جازموریان I (پارینه سنگی): به سبب محدودیت پژوهشهای باستانشناختی، از آثار استقرار و اجتماعات انسانی در دوران جازموریان I آگاهی در دست نیست. نزدیکترین محوطههای بررسی شده در ارتباط با این حوزه، محوطههای گوناگونی در دامنۀ شرقی کوه پنج انگشت، نزدیک به محل پیدا شدن سنگوارۀ جانوری زهکلوت، واقع در ۴ کیلومتری غرب خاش است. آثار این محوطهها با مقایسۀ آثار «لادیز» (تراسهای رودخانۀ لادیز در شمال شرقی خاش) میان ۱۰۰ هزار تا ۷۰ هزار سال پیش شناخته شده است. تنها در بررسیهای باستانشناختی در علفزارهای جازموریان، سکونتگاهی مربوط به دوران شکارورزی شناسایی شده که در حدود هزارۀ ۱۰قم تاریخگذاری شده است. از آثار دیگر مربوط به این دوران نقوش متعلق به دوران نقشْنگاری در کوهستان کلمر در غرب شهرستان کهنوج، و نیز آثاری در تپۀ «تمب کهن»، و محوطۀ باستانی «ماگان یا مغون» شناسایی شده است (سیدسجادی، همان، ۵۰؛ چوبک، همان، ۱۰۰، ۱۰۱).
جازموریان II (دوران نوسنگی): از این دوران تنها محوطهای که در حوزۀ جازموریان مورد کاوش باستانشناختی قرار گرفته، «تپه یحیى» است؛ این محوطه که در ۲۲۰ کیلومتری جنوب کرمان قرار دارد، نخستینبار در ۱۳۴۶ش/۱۹۶۷م شناسایی شد، و با کاوش ترانشهای پلهای از رأس تپه تا خاک بکر ــ که مربوط به لایههای رسوبـی دورۀ پلئیستوسـن۳ اسـت ــ ۷ دورۀ اصلی، و دورههای فرعی از ۹۰۰‘۴قم تا دوران تاریخی (اشکانی ـ ساسانی) در آنجا شناسایی شد. لایهنگاری و گاهنگاری روشمند و دقیق انجام شده در این تپه تاکنون مبنای گاهنگاری و تاریخگذاری محوطههای دیگر این حوزه است (لمبرگ کارلفسکی، «مقدمه…۴»، ۲۳؛ بیل، «محوطـه۵»، ۱۱-۱۲؛ نیـز نک : میدو، ۲۷-۳۷). کهنترین دورۀ آن دارای چندین دورۀ تحولی است. دادههای باستانشناختی نشان میدهد در ساختار اجتماعی این دوره مالکیت عمومی زمین همراه با کشاورزی بوده است. اتاقها با خشت دستساز ساخته شده که بعضی از خشتها فاقد کاه بوده، اجاقها در فضای بیرون قرار داشته، و خاکسپاری نیز در فضای بیرون اتاقها در بخشی که فاقد کاربری بوده، صورت گرفته است (بیل، همان، ۱۱، «معماری۶»، ۱۰۱-۱۱۲).
مشخصۀ سفالینۀ این دوره، سفالینۀ خشن با خمیرمایۀ کاه به شکل دیسهای مستطیل، کاسههای بیضی با دستههای حلقهای، لبههای صاف و صیقل یافته و کفهای مقعر است. سفالینههای دستساز با روش فتیلهای متوالی ساخته شدهاند. در این دوره مهرههای تزیینی دو سوراخه به شکلهای هندسی ساده، النگو با نقش کنده و پیکرکهای جانوری رواج داشته است. ابزار و مهرههای بازی و صفحههای شمارشی شامل گلولههای گلی و صفحهها یا پولکهای گلی کاربرد داشته است. ظروف سنگی از جنس سنگهای کلریت، خشن، به شکل کاسههای تو گود با خطوط تزیینی کنده رایج بوده، و ابزار این دوره داسهای استخوانی، دستههای کارد، ماله و درفش استخوانی و ابزار سنگ چخماق، میکرولیتهای هندسی، خراشندهها و متهها، تیغههای ابسیدین، هاونهای توگود و سردوکهای سوراخدار بوده است (نک : همو، «یافتهها…۱»، ۱۶۷-۲۰۶).
در تحول بعدی ساخت انبارهای ذخیره برای نگاهداری مواد غذایی و دام در کنار اتاقها دیده میشود. مهمترین یافتۀ این دورۀ تحولی زن برهنهای با بلندی ۶/۲۶ سانتیمتر بوده که از یک تکه سنگ صابون ساخته شده است و کندهکاری هنرمندانهای در ساخت دارد. در کنار این پیکره ۶۳ عدد ابزار سنگی، فلینت و ابزار استخوانی صیقل یافته به دست آمد (همان، ۱۹۹-۲۰۱، «معماری»، ۱۱۴). واحدهای زیستی شامل ۴-۵ اتاق با اندازههای مختلف همجوار و چسبیده به هم هستند و مجموعۀ انبارهای یاد شده در کنار آنها ست. اتاقها با ورودی کوچک به حیاط و کوچه راه دارند. بیشتر کفها و دیوارها دارای اندودی است که از روی دیوار بر روی کف امتداد یافته است. بقایای حصیر و تکه خشتهای افتاده در اتاقها نشانگر آن است که سقفها نیپوش و مسطح، با اندود کاهگل بوده، و دیوارها با خشتهای دست ساز ساخته شده بودند (همان، ۱۱۳-۱۲۵). در آخرین مرحلۀ این دوره تغییراتی در معماری دیده میشود: زوایای اتاقها قائمه، منظم و موازی نیستند؛ ضخامت دیوارها نسبت به پیش کمتر شده است؛ فضای معماری یادآور کندوی زنبور است، شامل اتاقهای کوچک و هم جوار، دارای حیاط، و اجاقها درون اتاقها جای دارد؛ درون و بیرون دیوارها دارای اندودی به رنگهای زرد، سبز و یا سرخ است.
در آغاز این دوره، فرهنگ سفالگریِ دورههای پیش تداوم دارد. ساخت ظروف سنگی با ظرافت انجام شده است و برای نخستینبار ظروفـی از سنـگ مرمر به چشم میخورد (بیل، «یافتهها»، ۱۹۰)، اما به تدریج ظروف سفالین رایج از پیش دیگر دیده نمیشود، و جای آنها را خمرههای بزرگ ذخیره گرفته است. خمیرمایۀ سفالینه کاه و گیاه، و خمیر آن زبر و خشن است. لبهها صاف و صیقل یافتهاند و کفهای مقعر به ندرت دیده میشوند. نخستینبار سفالینۀ منقوش با طرح نوارهای ساده رواج مییابد. پیکرکهای جانوری نیز دیده میشود (بیل و لمبرگ ـ کارلفسکی، ۲۵۵-۲۵۶، نیز جدول ۱۰٫۱؛ بیل، «یافتهها»، ۱۹۹، «سفالینه۲»، ۵۰-۵۱).
در سدههای پایانی این دوره وضعیت ساختار اجتماعی تداوم دارد، اما تغییراتی در معماری دیده میشود: زوایای خشتها چهارگوش و منظم، با اندازۀ یکسان هستند و برای ساخت آنها از قالب استفاده شده است. نخستینبار ابزار سنگی شامل تیغههای دو لبۀ ابسیدین دیده شده است (همو، «معماری»، ۱۳۲-۱۴۶؛ همو و لمبرگ کارلفسکی، جدول ۱۰٫۱).
جازموریان III (نوسنگی مس): در این دوره دیوارهای دو ردیفۀ پهن جایگزین دیوارهای گوشهدار پشتیباندار میشود (بیل، «معماری»، ۱۴۶-۱۵۰). در سفالگری برای نخستینبار ظروف به شکل آبخوری، جامها و کاسههای دهانه گشاد به ترتیب به شکل گلدانی، و با کف حلقهای رواج مییابد. سفالینۀ منقوش با طرحهای سیاه بر زمینۀ نارنجی، و نقوش سیاه بر زمینۀ سرخ، سفالینۀ غالب است. نقشمایۀ اصلی این سفالینهها خطوط تکی و چندتایی، نقوش خارماهی، نقش ساعت شنی و مثلثهای وارونه است (همو، «سفالینه»، ۵۰-۶۶؛ همو و لمبرگ کارلفسکی، ۲۵۶، نیز جدول، ۱۰٫۱). در این دوره مهرههای دو سوراخه و ۵ گونه شکل تازه در مهرهها دیده میشود، و چرخکهای بازی رواج مییابد. کاربرد ظروف سنگی افزایش یافته، فلزکاری و کاربرد آلیاژها نیز بیشتر شده است. مواد غیربومی وارداتی، حاکی از مبادلات و رواج بازرگانی در این منطقه است. جمعیت افزایش، و کشاورزی و اقتصاد توسعه یافته است (بیل، «یافتهها»، ۱۷۷-۱۷۸، نیز تصویر ۷٫۹؛ همو و لمبرگ کارلفسکی، ۲۶۱، نیز جدول ۱۰٫۱).
در اواخر این دوره واحدهای تکخانوادهای در ساختار اجتماعی شکل میگیرند. خشتها به همان شکل پیشین است. واحدهای زیستی شامل ۳ اتاق است که سکوهای خشتی پیرامون آنها ایجاد گردیده، و خمرههای ذخیره در این سکوها جاسازی شدهاند (بیل، «معماری»، ۱۵۰, ۱۵۲). کوزهها با بدنۀ زاویهدار و نقوش لوزی هاشور زده، و ظروف با نقشمایههای خطی صاف و منحنی دیده میشود. برای نخستینبار علامت سفالگر روی کف آبخوریها دیده میشود که نشانگر تخصصی شدن حرفهها در جامعه است (همو، «سفالینه»، ۶۷-۷۰؛ همو و لمبرگ کارلفسکی، ۲۵۵-۲۵۶). سنجاقها و سوزنهای مسی با انتهای پهن رواج یافتهاند. از ویژگی مهم این دوره افزایش ابزارهای تخصصی و فنی فلزی و نیز مواد وارداتی مانند مس، فیروزه، عقیق و سنگهای آهکی است (همان دو، جدول ۱۰٫۱).
جازموریان IV (دورۀ مفرغ؛ آغاز شهرنشینی): گسترش جوامع و رشد انفجاری جمعیت، به وجود آمدن نخستین دولتشهر۱ها، همزمان با دورۀ مفرغ در سراسر سرزمینهای دارای فرهنگ ایرانی است. این دوره همراه با گسترش رفت و آمد و داد و ستدهای بازرگانی و فرهنگی بوده، و گونهای شبکۀ جهانی با ویژگیهای فرهنگی به وجود آمده است. این دوره همزمان با دورۀ پیش ایلامی و ایلامی است. به نظر میرسد کلنیهای صنعتی، بازرگانی ایلامی در سرزمینهای فرا ایلامی در جنوب شرقی ایران به وجود آمده و گسترش یافته است (چوبک، تسلسل، ۱۱۵). ویژگی این دوران کاربرد مهرههای مالکیتی، استامپی مسطح و استوانهای، آغاز کاربرد خط تصویری و میخی روی گلنوشتهها و مهرهها، و همچنین تولید انبوه در معماری و سفالینه، کاربرد گستردۀ چرخ سفالگری، مفرغ و سنگهای گرانبها و نیمهگرانبها، و بالاخره آغاز تشکیلات شهری در دولتشهرها ست.
افزایش جمعیت سبب به وجود آمدن نِکروپولیسها (شهر مردگان= گورستان) با وسعت زیاد شده است. محوطههای باستانشناختی متعلق به این دوران در حوزۀ فرهنگی جازموریان، از غرب تا شرق، از بافت تا بمپور گستردهاند؛ از میان آنها بررسیها و کاوشهای استاین در دهۀ ۱۹۳۰م در بمپور، دامین، خوراب و چاهحسینی (ص ۱۳۲ ff.)، و بررسیهای دوکاردی («بمپور»، ۱۳۴، «حفاری…۲»، ۱۳۵ ff.) و سیدسجادی (باستانشناسی…، نیز تپه بمپور، سراسر کتابها) در منطقۀ بلوچستان است؛ اما مهمترین آنها کاوشهای تپه یحیى به سرپرستی لمبرگ کارلفسکی است («مقدمه»، ۲۳). در دو دهۀ اخیر کاوشهای غیرمجاز در محوطههای باستانی جیرفت، و در پی آن کاوشهای نجات توسط چوبک در محوطههای غارتشدۀ کُنار صندل، ریگ انبار، و کاوشهای تپههای کُنار صندل الف و ب توسط مجیدزاده، بررسیهای متعدد باستانشناسان در سرچشمه و کنارۀ هلیلرود، و بررسیها و کاوشهای منطقۀ بمپور منجر به شناسایی محوطههای بیشماری شده است (مجیدزاده، «پروژه…»، ۳۳-۳۹؛ پیران، ۱۳-۱۵).
حوزۀ جازموریان در این دوران منطبق با مکن باستان است.
در نوشتههای مربوط به دوران اکد و اور سوم در زمان سارگن و نارام سین و جانشینان آنها، به طور مکرر از مکن یا مگن نام برده شده، و از صادرات آنجا به میانرودان از جمله: چوب، سنگ (سنگ سیاه و مرمر)، مس،گندم، ظرف، پارچه و دیگر محصولات نام برده شده است، همچنین از فرمانروای (شاه) آنجا به نام مانودانو (یا مانو یا مانیاوم۳) یاد شده است (چوبک، همان، ۱۱۶)؛ و این در حالی است که احتمال دادهاند جیرفت منطبـق با اَرَتّۀ۴ اسطـورهای میانرودانـی است (نک : مجیدزاده، جیرفت، ۸، «پروژه»، ۳۶).
از معماری این دوره اطلاعاتی از کاوشهای باستانشناختی در محوطههای گوناگون حوزۀ جازموریان به دست آمده است. ویژگی کلی زیستگاهها، فضای مستطیل با درگاهی به سوی حیاط، و ورودیهای کوتاه با نقشۀ استاندارد است، مانند مجموعۀ معماری مکشوفه در محوطۀ شهداد که نقشۀ متداول در منطقه است و تا دورۀ اسلامی در شهر دقیانوس جیرفت تداوم داشته است (کابلی، ۱۲۳؛ چوبک، همانجا؛ نیز نک : پاتس، «فاز IVC25»، سراسر مقـالـه؛ دو کـاردی، «حفـاری»، ۱۳۸-۱۴۰؛ همایش، بش ؛ مجیدزاده، همان، ۳۴). خشتهای مورد استفاده در بنا قالبی و منظم است، و شبکۀ آبرسانی با تنبوشه وجود داشته است (پاتس، «فاز IVC2»، ص ۱۷). از کاوشهای اخیر تپۀ کُنار صندل الف و ب، بنایی قلعه مانند با بارو، و نیز بنای خشتی (مصطبه) بلندی به دست آمده که در کف و پیرامون آن خمرههای ذخیره جاسازی شده است (پیران، ۸۱-۸۲).
از یافتههای مهم دیگر این محوطه آجرها و پیکرکهای لعابدار است، و به سبب آنکه در لایه به دست نیامدهاند، تاریخگذاری
دقیق آنها امکان ندارد، اما میتواند همسان با آجرهای لعابدار دورۀ ایلامی میانه ــ هم زمان با چغازنبیل ــ باشد (همایش، بش ؛ مجیدزاده، «پروژه»، ۳۴، ۳۶؛ تحقیقات…). همچنین در کاوشهای باستانشناختی این حوزه گورستانهای وسیعی در محوطههای مختلف از این دوره کشف شده است (استاین، ۱۱۵؛ توزی، ۹؛ رهبر، ۶۱-۶۲؛ چوبک، تسلسل، ۱۱۷، ۱۱۸).
سفالینۀ این دوره ساده و منقوش به شکلهای مختلف، به رنگهای نخودی، سرخ، نارنجی و خاکستری دیده میشود، و تزیینات آنها شامل نقوش کنده، افزوده و نقاشی شدۀ یکرنگ و چند رنگ، با نقشمایههای هندسی و جانوری است (پاتس، «موقعیت…۱»، ۱۹۶-۲۰۷,؛ چوبک، همان، ۱۳۱). سفالینههای خاکستری نیز با نقش کندۀ گونۀ بمپور، به تقلید ظروف سنگی است (دوکاردی، «حفاری»، ۱۴۹، نیز ۱۵۰، لوحههای IV a, b؛ لمبرگ کارلفسکی، «حفاری…۲»، ۴۳).
مهمترین یافتههای مربوط به این دوره مجموعهای بینظیر از ظروف سنگی خاکستری است که ظروف سنگ صابونی یا کلریت نامیده شدهاند. بیشتر این مجموعه ظروف سنگی متأسفانه از غارتهای محوطههای باستانی جیرفت از گورها به دست آمده که بسیاری از آنها به خارج از کشور برده شده است (ماسکارلا، ۶۵۳). مشابه این یافتهها پیش از این در تپه یحیى، شهداد و محوطههای دیگر جازموریان شناخته شده، و همچنین در تارت واقع در خلیج فارس، ام النارِ عمان، ازبکستان و باختر نیز دیده شده است (لمبرگ کارلفسکی، همانجا؛ کوهل، ۲۱۰-۲۲۹). نقشمایههای روی این آثار سنگی با نقشمایههای اساطیری برگرفته از باورهای دینی مردمان آن روزگار است. شیوۀ میان فرهنگی آمیزهای از باورها و فرهنگهای آسیای میانه، هند، باختر، و میانرودانی است. این نقشمایهها در گروههای هندسی، گیاهی، جانوری و انسانی قابل طبقهبندی است (همانجا). از مشخصههای دیگر این دوره گلنوشتههای به دست آمده از تپه یحیى با خط میخی، و اثر مهر با نقش انسان، جانور و گیاه است که از تپۀ کُنار صندل و تپه یحیى به دست آمده است (لمبرگ ـ کارلفسکی، «تپه یحیى۳»، ۱۸۷). مهرهای فلزی مسطح استامپی با نقوش هندسی و گیاهی، و نیز مهرهای استوانهای، ظروف فلزی به شکل گلدان، و ظروف با لولۀ آبریز بلند باز، تبرهایمفرغی و سنجاقهای تزیینی مسی و مفرغی از شاخصهای این دوره است. سنگهای رنگین کاربرد داشته، و داد و ستد رایج بوده است (همو، «حفـاری»، ۳۹-۸۲؛ مجیـدزاده، جیرفت، ۳، جم ، نیز تصویرها). با توجه به غنی بودن و پراکندگی آثار در منطقۀ جیرفت شاید بتوان جیرفت را مرکز تمدنی و فرهنگی مکن (مکران غربی) در این دوران دانست (نک : ادامۀ مقاله).
جازموریان V (دورۀ آهن؛ هزارۀ اول قم): در این منطقه از نیمۀ هزارۀ دوم تا هزارۀ اول قم یک وقفۀ اطلاعاتی دیده میشود. تنها براساس لایهنگاری انجام شده در تپه یحیى، دورۀ III متعلق به دورۀ آهن دانسته شده، و بین ۷۰۰قم ـ ۵۲۵ قم تاریخگـذاری شده است (بیل، «محوطه»، ۱۱). همچنین لمبرگ ـ کارلفسکی و شاملو گورهای سنگی یافت شده در منطقۀ سرآسیاب و میناب را متعلق به هزارۀ اول قم دانستهاند (لمبرگ ـ کارلفسکی و هامفریز، ۲۷۰-۲۷۱؛ شاملو، ۱۲۶-۱۲۷).
۱٫ »Situating…« ۲٫ Excavations… ۳٫ »Tepe Yahya«
در این دوره سفالینههای سرخ و خاکستری با لولههای پلدار متعلق به اواخر هزارۀ دوم و اوایل هزارۀ اول قم به دست آمده است (لمبرگ کارلفسکی، «حفاری»، ۲۷-۳۳؛ شاملو، ۱۲۷-۱۲۸). همچنین تاریخ گورهای کاوش شده در خوراب، دورۀ آهن تعیین شده است (استاین، ۱۲۲).
جازموریان VI (دوران تاریخی):
دورۀ هخامنشی: بر پایۀ نوشتههای تاریخی، حوزۀ جازموریان در دورۀ هخامنشی به نامهای گوناگون مَکه۱ و آکَوفَکه۲ است، و نام بخشهای مختلف این حوزه در نوشتهها و کتیبهها آمده است؛ از جمله داریوش در منشور بنیانگذاری شوش میگوید که چوب یَکا از گَنداره۳ و کرمان حمل شده است (شارپ، ۹۶-۹۹، کنت، ۱۸۳) (چوب یکا چوبی است به نام جگ که بقایای آن در درۀ جگون و کوههای جیرفت وجود دارد)، در کتیبۀ خشیارشا در بند ۳ مَکه و آکوفچیا۴ (ساکنان ناحیۀ کوهستان) آمده است (شارپ، ۱۱۹؛ کنت، ۱۵۱؛ ویسهوفر، ۸۲).
از دادههای باستانشناسی این دوران اطلاعات اندکی در دست است. در سفرنامۀ سایکس آمده که وی در منطقۀ خنامان مقداری اشیا و آلات مفرغی یافته، و آنها را متعلق به دورۀ هخامنشی دانسته است (ص ۴۳۵-۴۳۶).
کاوشگر تپه یحیى نیز لایۀ II تپه یحیى را به دورۀ هخامنشی ـ هلنیستی (۴۷۵قم/۲۷۵قم) منسوب میکند (لمبرگ کارلفسکی، «حفاری»، ۲۲). همچنین در کاوشهای گورستانهای دهستان رمشک در منطقۀ چاهان و اشکوتو، آمفورایی منقوش با دوآبریز در کف به دست آمده که مشابه کوزههای آبریزدار دورۀ هخامنشی است (هرینک، ۴۷، نیز ۲۶۷). دیگر سفالینههای با نقش کندۀ شیاری، بشقابهایی با بدنۀ زاویهدار و نقوش کوکبی کنده در این دوره مشاهده شده است (چوبک، تسلسل، ۱۴۴).
بشقابهای با بدنۀ زاویهدار و بشقابهای ماهی که گسترش آنها از دورۀ هخامنشی آغاز شده، در لایۀ II تپه یحیى مشاهده شده، و مشابه آن در کاوشهای دیگر حوزۀ جازموریان به دست آمده است (هرینک، ۲۶۵-۲۶۶).
در کتاب آریان به نقل از گزارش اریستوبول از سفر اسکندر، در بخش گذر وی از هند به فارس آمده است که وی از منطقۀ مکران و گدروسیا عبور کرده، و در این گذرگاه با کمبود آب و آذوقه، بارانهای سیلابی و بادها و طوفانهای شدید مواجه بوده، و بارها راه خود را گم کرده است. اسبان و مردان اسکندر در این راه از تشنگی و گرما هلاک شده و از رفتن بازماندهاند؛ سپاه وی پس از رسیدن به پورا (پایتخت گدروسیا) توانست استراحت کند. در این گذر مردان وی نیایشگاهها و گورهای قدیمی را ویران، و با مردم بومی رفتار خشونتآمیزی داشتهاند. گفته میشود که اسکندر خاطیان را مجازات و اعدام کرده است (ص ۲۱۶-۲۲۰). این حضور یونانیها را در مواد فرهنگی و یافتههای باستان شناختی میتوان مشاهده کرد. سایکس نیز این آثار را در سفرنامۀ خود گزارش داده است(ص ۲۰۴). همچنین همزمان با اسکندر، نئارکوس دریاسالار وی برای شناسایی سرزمینها و منابع از طریق دریا و کشتی در این منطقه بوده، و سفرنامۀ او اطلاعاتی از منابع، زیستگاهها، مردمان و جغرافیای منطقه در این دوران به دست میدهد (مستوفی، «سفر»، ۴۵-۴۶). جانشینان اسکندر و فرمانروایان دستنشاندۀ وی در گدروسیا و مکران، قناتها و قلعههای بیشماری برپا کردند (ویسهوفر، ۱۴۰).
دورۀ اشکانی: با تداوم آبادانی دورۀ هخامنشی و جانشینان اسکندر، بهرهبرداری از منابع و امکانات آبی با حفر کاریزها و قناتها، پیشرفت کرد. سدها و بندهایی در درهها و مسیر رودخانهها ایجاد شد. بهرهگیری از نیروی کار روستاییان در دوران اشکانی از مهمترین علل توسعه و گسترش تأسیسات آبیاری بوده است. در روزگار اشکانیان این ناحیه بخشی از قلمرو کوشانیان به شمار میآمد و مانند گذشته به عنوان پل بازرگانی میان ایران و هند بوده است. بازرگانی دریایی در روزگار اشکانیان از رونق بسیاری برخوردار بوده، و تجارت پارچههای ابریشم و ظروف از چین، ادویه و گیاهان دارویی از هند، برده از افریقا، و نیز محصولات کشاورزی و دستساختههای ایرانی رونق بسیار داشته است. دولت اشکانی برای امنیت
کاروانهای بازرگانی اقدامات دولتهای پیشین «ایلامی و هخامنشی» را تکمیل کرد. بنای شهرکهای اشکانی با احداث قلعـههای بیشمار مانند بمپور، دژک، منوجان، سرباز، کیج، کهنـوج، و رمشک از شمار آنها ست (چوبک، همان، ۱۴۶-۱۴۷).
دورۀ ساسانی: در زمان ساسانیان به واسطۀ رونق بازرگانی و بهبود بهرهبرداری از منابع، ایجاد سد و بند بر روی رودخانهها و پایکوهها، استفاده از نیروی بزرگ کار بردگان در امر تولید کشاورزی، رونق صنایع، بافت پارچههای ابریشمی و فلزگری، و تردد کاروانهای بازرگانی، آبادانی گدروسیای مکران به اوج خود رسیده بود (همان، ۱۴۷). در روزگار ساسانیان بخشی از اقوام ساکن در نواحی شمال غربی و غرب ایران به جنوب شرقی ایران کوچانیده شدند و «بلوچ» نام گرفتند (مستوفی، شهداد…، ۵۶). در این دوران همواره یکی از شاهزادگان ساسانی بر این ایالت حکمرانی میکرد. حکومت خاندانهای کهن بر مکران، ادامۀ تسهیلات ساتراپی دورانهای پیشین است (کریستن سن، ۱۰۹-۱۵۸).
از آغاز پژوهشهای باستانشناختی در حوزۀ فرهنگی جازموریان تا دهۀ ۱۳۷۰ش، آثاری از دورۀ تاریخی شناسایی شد و کاوشهای محدودی در آنها صورت پذیرفت (نک : استاین،جم ؛ بزنوال، ۳۰؛ سیدسجـادی، باستانشناسی، نیز تپه بمپور، جم ؛ شاملو، نیز لمبرگ کارلفسکی و هامفریز، جم ؛ تحقیقات).
خاکسپاری مردگان در دخمههای سنگی تا سال دوم قم مرسوم بوده، و پس از آن قرار دادن اجساد در هوا و آفتاب و ریختن استخوانها در چالههای سنگی معمول شده است (دبواز، ۱۲۷). نمونههایی از اینگونه گورستانها در کاوشهای بخش جنوبی مرداب جازموریان شناسایی شده است. مجموعۀ یافتههای آن در پژوهشهای باستانشناختی دورۀ تاریخی بهویژه دورۀ پارت بحث شده، و فصل نوینی گشوده است. یافتههای به دست آمـده از این گورستانها مشخصکننـدۀ وضعیت استقرار و زیست اجتماعات انسانی در دوران تاریخی منطقه است. وجود این آثار در این منطقۀ کوهستانی و دورافتاده نشانگر فرمانروایی مقتدری به شکل شاهکنشین در بخشهای آبادتر این حوزه است.
در پی پژوهش مقدماتی که در ۱۳۷۶ش بر روی یافتههای سفالین گورهای سنگی روستای چاهان از دهستان رمشک ــ که به طور اتفاقی به دست آمده بـود ــ به لحاظ اهمیت و ارزش فرهنگی منطقه، نخستین فصل کاوش در ۱۳۷۷ش در گسترهای بـه وسعـت ۲۰۰ کمـ ۲ در جنوب شرقی هامون جازموریان در شمال کوههای بشاگرد آغاز شد. گروه پژوهشی باستانشناسی توانست منطقهای شامل روستاهای چاهان ـ اشکوتو ـ سورگاه، دهدران و بخشی از دهستان رمشک (بند جلال) را بررسی و شناسایی کند. در این منطقه نزدیک به ۳۰ محوطۀ زیستی و گورستانی شناسایی شد که متعلق به هزارۀ سوم قم و دوران تاریخی است. برای نخستینبار حوزۀ فرهنگی جازموریان و فرهنگ زیستگاههای میانکوهی منطقه شناسایی و معرفی گردید (تحقیقات).
در دامنۀ کوههای این منطقه محوطههای باستانی و گورستانهایی با گورهای سنگی۱ و پشتهای۲ وجود دارد. گورهای این گورستان در دامنۀ کوهها روی تیغهها، شیب کوهها و پشتهها شناسایی شدهاند و هریک از ۲۰ تا بیش از ۰۰۰‘۱ گور دارند. در این منطقۀ کوهستانی به سبب شرایط خاص زمینشناسی و عدم امکان کندن زمین، براساس شیب کوهها و تیغهها، با سنگهای محلی پیرامون محل گور دیوارهای خشکه چین بدون ملاط یا ملاط خاک به بلندی ۷۰ سانتیمتر ایجاد گردیده که پس از نهادن مرده و اشیاء خاکسپاری، با خاک نرم ماسهای پوشانده، و سپس گور تا ارتفاع حدود ۱ تا ۲۰/۱ متر به صورت پشتهای با سنگهای نامنظم خشکه چین پوشش شده است. اندازۀ درون گورها گوناگون است؛ بیشترین آنها میان ۷۰ تا ۱۰۰ سانتیمتر پهنا، و ۵/۱ تا ۳ متر درازا، یا به اندازۀ ۱۰/۲×۵/۲ متر است. بعضی از آنها از گونۀ گورهای پشتهای بزرگ «تومولوس» هستند. شکلهای آنها گوناگون، از جمله به شکل مستطیل، بیضی یا زهدانی است، و گاهی دو ردیف دیواره چینی دارد. در بعضی از گورستانهای بزرگ چون رمشک، بشاگرد و اشکوتو مجموعهای از این گورهای منفرد در محدودههای مستطیلی یا چهارگوش سنگچین شده، به شکل اتاقهایی قرار دارند که میتوان آنها را آرامگاههای خانوادگی دانست (چوبک، تسلسل، ۱۵۵-۱۵۶).
۱٫ گورستانها
گستردگی و پراکندگی مجموعۀ این گورستانها، اندازه و مقیاس آنها و نیز اشیاء خاکسپاری و یافتههای همراه آن در جنوب جازموریان از بشاگرد در جنوب تا مرداب جازموریان در شمال نشانگر آن است که این بخش نه تنها در دوران مفرغ و شهرنشینی، که در دوران تاریخی، از دوران هخامنشی، پس از آن، و دورۀ پس از اسکندر با گونههای هلنیمآبی و پارتی نشانگر فرمانروایی شاهکنشین در این منطقۀ میانکوهی است. بر روی سفالینههای این منطقه نشانههای بسیاری از حضور فرهنگی یونانیان در منطقه دیده میشود که مدارک «یونانیان
دور از خانه» است. ویژگیهای مجموعۀ سفالینهها آمیزهای از فرهنگ یونان از یک سو، و آسیای مرکزی، هند، فلات مرکزی ایران و میانرودان از سوی دیگر است که با ویژگیهای بومی جنوب شرقی ایران در هم آمیخته، و مجموعهای ویژه با هویت منطقهای (جازموریانی) به وجود آورده است.
همچنین همسانی در تزیین و شکلها، تداوم ویژگی میان فرهنگی این حوزه در دورۀ تاریخی را نشان میدهد و از دیدگاه گاهنگـاری تطبیقـی متعلـق به دورههـای هخـامنـشـی ـ پس از هخامنشی و پارتی است. همراه با یافتههای سفالین در گورهای سنگی، اشیاء سنگی مانند سرمهدان با طرح گلبرگی و انگشتانهای، دکمههای صدفی، گردنبندهایی از صدف، صدفهای بزرگ، گوشماهی، عقیق، اشیاء آهنی و مفرغی مانند خنجر و شمشیر به شکل T ــ که مشخصۀ دورۀ پارت است ــ به دست آمده است. به سبب دستبرد به این گورها، سیلابی بودن منطقه، سطحی و کمعمق بودن گورها، بقایای استخوانیِ انسانیِ چندانی مشخص نیست و به صورت قطعات ریز خرد شده است؛ اما شاید بتوان گفت گورهایی که صدف با مواد رنگی درون آن قرار دارد، متعلق به زنان است، و به دلیل وجود دکمهها در گور به نظر میرسد خاکسپاری با لباس انجام میشده است (چوبک، تسلسل، ۱۵۶-۱۶۵).
شکلهای سفالینههای تاریخی جازموریان: شکلهای مجموعه سفالینههای به دست آمدۀ متعلق به دوران تاریخی را، میتوان در ۳ گروه اصلی تقسیمبندی کرد:
۱٫ شکلهای باز:
الف ـ کاسههای توگود با بدنۀ زاویهدار یا مخروطیِ لبه برگشته و کف باریک (مشخصۀ دورۀ آهن)؛ بشقابهای ماهی، گونۀ اژهای، کاسههای کمعمق با ته برجسته و کف فرورفته (مشخصۀ اژه و مدیترانه که در یک گسترۀ جغرافیایی وسیع شناخته شدهاند)؛ بشقابهای توگود یا کاسههای کمعمق با بدنۀ زاویهدار، با نقش کندۀ گل کوکبی (رزت) و بادامی، صیقل یافته با خمیرۀ ظریف صورتی، و گاهی با پوشش سرخ که یادآور ظروف و جامهای شیشهای و زرین هخامنشی است و در سراسر اژه و جهان هخامنشی رایج بوده، و پس از آن نیز تداوم داشته است؛
ب ـ بشقابهای پایهدار با لبۀ پهن که از یک سو مشابه بشقابهای سنگی به دست آمده از تخت جمشید (گیرشمن، تصویر ۳۱۴) و از سوی دیگر شبیه به ظروف پایهدار هلنیمآبی با نقاشیهای لعابی سیاه است. شکل این گروه نشانگر آن است که در ساخت سفالینهها از پیشْنمونههای عالی ظروف تجملی فلزی و سنگی متداول در دورۀ تاریخی تقلید شده است.
ج ـ گروه سرپوشهای ساده با نقش کنده، که نمونههایی از اینگونه در تپه یحیى به دست آمده، و قابل مقایسه با بگرام، و تاریخ آن متعلق به دورۀ اشکانی یا اوایل ساسانی است (پاتس، «فاز IVc2»، ص ۵).
۲٫ شکلهای بسته:
الف ـ قمقمههای کتابی شکل با طرح اسکوس۱، با دو دسته یا بیدسته، یا به شکل پرنده، گاه مشخصاً مرغابی، شکلی که گسترش جغرافیایی و تاریخی آن از مدیترانه تا سلوکیه شناخته شده، و از هزارۀ ۳قم قابل پیگیری است. این قمقمهها بیشتر به شکل مدور و منقوش است.
ب ـ گروه گلدانها و جامها با دهانۀ تنگ و بدنۀ خیارهای عمودی شبیه به ظروف سیمین هخامنشی با نقش کندۀ خیارهای (گیرشمن، تصویر ۳۰۸).
ج ـ گروه آمفوراها و کوزهها: زیباترین و مهمترین این گروه کوزه یا آمفورا۲ با دو دستۀ منتهی به سر جانور مانند پلنگ و بز کوهی، با دو آبریز در ته کوزه است. این گروه با نقاشی دورنگ با طرح لوندو، آمیزۀ نقشمایههای یونانیمآبی، هلنیستی و بومی با پوشش گلی سرخ، که یادآور آمفوراهای زرین دورۀ هخامنشی است (همو، تصویر ۳۰۷) و پراکندگی جغرافیایی گستردهای داشته است (هرینک، ۴۴). کوزههای کوچک به شکل آمفورا با دو دستۀ کوچک حلقهای سوراخدار و کف صاف، خمچهها، تنگهای بلند با کف تیز مخروطی و یا کف صاف، و کوزهها، از شکلهای دیگر این گروه و ظروف کاربردی این دوره است.
۳٫ شکلهای باز و بسته: این گروه شامل ریتونها (تکوک) با بدنۀ مخروطی بلند شیپوری یا گلدانی شکل، و دهانۀ باز (با سرمتیان پیوند دارد)، منتهی به سر جانورانی چون گاو، بز کوهی، قوچ و عقاب است. آنها منشأ باختری و هلنیمآبی دارند و متعلق به سدۀ ۳-۲قم شناخته شدهاند. این ریتونها با پوشش گلی رنگین صیقل داده شده، و با نقاشیهای یک رنگ یا دو رنگ، چهرۀ بومی و منطقهای (جازموریانی) یافتهاند. ریتون بینظیر این مجموعه منتهی به نیم تنۀ پیکرۀ مردی است که میتواند نمایۀ «پریاپوس۳» خدای یونانی حاصلخیزی باغها و گلهها، با سیمای مردان بومی باشد. نمایۀ این خدای یونانی بر ریتون، نشانۀ گذر اسکندر و تأثیر فرهنگ یونانی در منطقه است.
۱٫ Skos 2. Amphora 3. Periapus 4. Hakemi
از نمونههای دیگر این گروه تنگ و پیالۀ مرتبطی است که یادآور ظروف کرنوس یونانی است (دبواز، ۲۵، لوحۀ B، تصویر ۳)، که در جشنهای پیروزی برای زئوس به کار میرفته است (نک : استاین، لمبرگ کارلفسکی، نیز بیل، «سفالینه»، جم ؛ حاکمی۴، نیز سیدسجادی، باستانشناسی، تپه بمپور، جم ؛ پاتس، «فاز»، نیـز «موقعیـت»، سراسر مقـالـهها؛ هرینک، ۴۵، نیز ۱۹۴؛ چوبک، تسلسل، ۱۶۶-۱۷۱؛ نیز تحقیقات).
گونههای سفالینههای تاریخی جازموریان: گونههای سفالهای این دوره در چند گروه طبقهبندی شده است:
۱٫ گروه سفالهای سادۀ نارنجی، نخودی، خاکستری سادۀ
ظریف، معمولی، نیمه خشن و خشن.
۲٫ گروه سفالینۀ ظریف منقوش یک رنگ یا دو رنگ و گونۀ لوندو. این سفالینهها با پوشش گلی بژ یا نارنجی پوشیده شده و با نقشمایههای سیاه یا سرخ تزیین گردیدهاند (هرینک، ۲۴۴). در ساخت آنها دقت کمی به کار رفته است و به سبب ذرات خمیرۀ درشت بافت خشنی دارند و بیشتر با دست ساخته شدهاند. تزیین آنها شامل نقوش سیاه، قهوهای تیره، سرخ یا کرم روی یک پوشش سرخ، قهوهای روشن یا کرم است و صیقل یافتهاند. نقشمایهها شامل حلقههای پیچ، خطوط دالبری مواج، نقش عمودی مثلثها، نقوش جانوری بهویژه اسب، بز کوهی و انسان است. اینگونه سفالینه مشخصۀ مکران (شرقی و غربی ـ پاکستان و جازموریان) است و گسترۀ جغرافیایی وسیعی دارد؛ برای نمونه در دورا اروپوس و اورونت نیز به دست آمده است (هرینک، ۲۴۲-۲۴۳، ۲۴۸، حاشیۀ ۸؛ بزنوال، ۱۲-۱۳, ۱۷-۲۲).
۳٫ سفال نارنجی ظریف منقوش. اینگونه سفالینه که سیدسجادی آن را گونۀ نمرود معرفی کرده («معرفی…»، ۳۹)، چرخساز است و دارای بدنۀ ظریف با خمیرۀ معدنی ریز به مقدار کم بوده و پخت خوب دارد. رویۀ بیرونی این سفالینه با نقاشی سیاه، روی پوشش گلی زردِ مایل به نارنجی تا سرخ تزیین شده، و نقشمایههای آنها شامل طرحهای خطوط پیچ و حلقههای واژگونه، حلقهها و خطوط مواج دالبـری است (نیز نک : هرینک، ۲۴۴).
۴٫ سفالینۀ ظریف نارنجی ـ صورتی صیقل یافته با پوشش گلی سرخ، و تزیین نقش کنده. اینگونه نخستینبار در کاوشهای گورستان اشکوتو از دهستان رمشک به دست آمده، و شکلهای آن تداومی از سفالینههای دورۀ آهن (ماد و هخامنشی) است (چوبک، همان، ۱۷۲).
۵٫ گونۀ سفالینۀ لعابدار. اینگونه سفالینه به شکل بشقاب، کاسه، تُنگ و عطردان با لعاب آبی و سبز یافت شده که لعاب آن بسیار پوسته پوسته و ترکخورده است. در کاوشهای گورهای اشکوتو، رمشک و نیز بیژنآباد (استاین، ۱۴۱-۱۴۲) و میری قلات (مکران شرقی ـ پاکستان) به دست آمده است (بزنوال، ۳۰)، در ۱۳۷۸ش نیز در محوطهای در کنار منوجان (در نزدیکی کهنوج) در گورستانی باستانی، در نتیجۀ کند و کاو روستاییان، آثار دورۀ تاریخی پارتی به دست آمده است. میان این یافتهها ظروف سفالین به شکل عطردان و تُنگ لعابدار و بیلعاب پارتی مشاهده شده است (چوبک، همانجا).
جازموریان VII (دوران اسلامی): شناسایی حوزۀ فرهنگی جازموریان در دوران اسلامی بر پایۀ دو گروه اطلاعات است: ۱٫ مدارک تاریخی و جغرافیایی، و سفرنامهها؛ ۲٫ پژوهشهای میدانی باستانشناختی.
این منطقه در پی فتح کرمان به دست مسلمانان به روزگار عمر، خلیفۀ دوم گشوده شد (ابن اعثم، ۲۶۰-۲۶۱). در متون دورۀ اسلامی از شهرهای حوزۀ جازموریان یاد شده است. لسترنج با بررسی این نوشتهها، به نتایج ارزشمندی دست یافته، و نام بسیاری از شهرها، بافت شهری، و آبادانی آنها را توصیف کرده است (ص ۳۲۲-۳۳۳) که میتواند مبنای برنامهریزی مطالعات باستانشناختی منطقه باشد. بررسیها و کاوشهای هرچند اندک در این حوزه توانسته است تا اندازهای نوشتههای متون را تأیید نماید و شکوفایی شهرهای آن را در این دوران کمابیش روشن کند.
تمب خرک یا قلعه خواهر از محوطههای شناخته شده در بررسی استاین است که علاوه بر آثار دوران تاریخی به طور گستردهای در دورۀ اسلامی از آن استفاده شده است. در گوشۀ شمال غربی این تپۀ بزرگ، ویرانههای یک دژ قدیمی است که با سنگهای لاشه ساخته شده است و دیوارهای آن پوشش سفیدرنگی دارند. اندازۀ دژ ۴۰×۵۰ متر است و آثار ۱۱ برج پیرامون دیوارهای اصلی آن نمایان است و بقایای دروازۀ بزرگ اصلی بر روی دیوارۀ شرقی آن دیده میشود. این دژ ظاهراً در دوران اسلامی از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. سفالینههای این محوطه از سدۀ ۵-۹ق/۱۱-۱۵م تاریخگذاری شده است. گونههای گوناگون سفالینۀ لعابدار نقش برجسته و قالبی مانند سفالینههای محوطۀ باستانی شهر دقیانوس در میان آنها دیده میشود. همچنین در قلعه جمشید، تیز و میناب آثار دورۀ اسلامی، و کورههای سفالگری شناسایی شده است (استاین، ۱۴۴-۱۴۷). در محوطهای در نزدیکی زیارتگاه دانیال، آثاری مانند آثار شهر دقیانوس شناسایی شده است (همو، ۱۷۵ ۱۵۲,). استاین در محوطۀ باستانی شهر دقیانوس نیز اقدام به گمانهزنی کرد (ص ۱۵۱-۱۵۲)، و سیدسجادی در نتیجۀ چند فصل پژوهشهای میدانی، موفق به گمانهزنی در محوطۀ «دوگاری» شد و سفالینههای دورۀ اسلامی را در آنجا شناسایی کرد («معرفی»، ۴۶). وی همچنین در ۱۳۸۲ش در قلعه بمپور آثار دورۀ اسلامی را شناسایی کرده است ( تپه بمپور، ۳۵-۳۶). از محوطههای دیگر مهم دورۀ اسلامی در این حوزه، قلعه ماران، قلعه کوچک در کنارۀ هلیل رود و محوطههای پراکنده در منطقۀ رابر، و حاشیۀ هلیلرود، قلعه منوجان، قلعه کهنوج، قلعه بمپور و قلعههای کوهستانی بیشمار در این منطقه است.
مهمترین محوطۀ دورۀ اسلامی حوزۀ فرهنگی جازموریان، محوطۀ باستانی شهر دقیانوس است که محل شهر کهن جیرفت در دوران اسلامی است و احتمالاً مرکز این حوزه به شمار میآمده است. نوشتۀ لسترنج تأیید میکند که جیرفت مرکز جازموریان بوده است: تمام نصف جنوبی ایالت کرمان تا ساحل دریا در ولایت جیرفت بوده است. جیرفت در سدههای میانی شهری بسیار مهم بوده است و رودخانهای از آن میگذشت که بـه آن دیو رود یا امروزه هلیلرود گویند (ص ۳۱۴-۳۱۵؛ نیزه د، جیرفت).
در پژوهشهای میدانی شهر دقیانوس مشخص شده است که شهر دارای میدانگاههایی بوده که گذرگاههایی به آنها منتهی میشده و بناها در پیرامون این میدانها و گذرگاهها برپا بودهاند؛ نیز شهر دارای محلههای متعددی بوده و هر محله تأسیسات و بناهای عمومی و خدماتی ویژۀ خود را داشته است (چوبک، همان، ۲۲۶).
در طی این پژوهشها بقایای معماری یک گرمابه با دو شاهنشین، مسجد، دکانها و انبارها، بخش صنعتی یا کارگاه سفالگری، و مجموعۀ گورها با بناهای آرامگاهی به دست آمده است (همان، ۲۲۵). به دست آمدن قالبهای ساخت سفالینه، صفحۀ گردان سنگی متعلق به چرخ سفالگری و گونههای گوناگون سفالینۀ لعابدار و بیلعاب با تزیینات قالبی، کنده و نقاشی شده از سدههای ۳-۶ ق/۹-۱۲م حاکی از آن است که جیرفت در این سدهها مرکز سفالگری بوده است. همچنین وجود تکههای گونههای مختلفِ ظروف ساخت چین، گویای ارتباط تجاری جیرفت (ه م) در دورههای تانگ و سونگ (سدههای ۳-۶ ق/۹-۱۲م) در چین است (چوبک، حوزه…، بش ).
مآخذ: ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ترجمۀ کهن فارسی از محمد مستوفی هروی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۲ش؛ ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، ترجمۀ حسین قره چانلو، تهران، ۱۳۷۰ش؛ بدیعی، ربیع، جغرافیای مفصل ایران، تهران، ۱۳۶۷ش؛ پیران، صدیقه و مرتضى حصاری، کاتالوگ نمایشگاه فرهنگ حاشیۀ هلیل رود و جیرفت، تهران، ۱۳۸۴ش؛ توزی، م. و دیگران، «دوران برنز در ایران و افغانستان»، تاریخ تمدنهای آسیای میانه، ترجمۀ صادق ملک شهمیرزادی، تهران، ۱۳۷۴ش؛ جعفری، عباس، رودها و رودنامۀ ایران، تهران، ۱۳۷۶ش؛ چوبک، حمیده، تسلسل فرهنگی جازموریان ـ شهر قدیم جیرفت در دورۀ اسلامی، رسالۀ دکتری باستانشناسی دورۀ اسلامی دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ۱۳۸۳ش؛ همو، حوزۀ فرهنگی جازموریان، محوطۀ باستانی شهر دقیانوس، کرمان، ۱۳۸۲ش؛ دبواز، نیلسون کارل، تاریخ سیاسی پارت، ترجمۀ علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۴۲ش؛ رهبر، مهدی، «کنارو در پیوند با تمدنهای جنوب شرق ایران»، میراث فرهنگی، تهران، ۱۳۷۰ش، س ۲، شم ۳ و ۴؛ سایکس، پرسی، سفرنامه، ترجمۀ حسین سعادت نوری، تهران، ۱۳۶۳ش؛ سید سجادی، منصور، باستانشناسی و تاریخ بلوچستان، تهران، ۱۳۷۴ش؛ همو، تپه بمپور، تهران، ۱۳۸۳ش؛ همو، «معرفی دو گونه سفال جدید از منطقۀ کرمان»، باستانشناسـی و تاریخ، تهـران، ۱۳۷۰ش، شم ۱۰؛ همو، «نگاهـی به آثار باستانی و بلوچستان از آغاز تا اسلام (۱)»، همـان، ۱۳۶۷ش، شم ۴؛ شارپ، ر. ن.، فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی، تهران، ۱۳۵۰ش؛ شاملو، غلامعلی، «کاوش در اطراف بندر میناب»، باستانشناسی و هنر ایران، تهران،۱۳۵۱ش،
مآخذ: افشین، یدالله، رودخانههای ایران، تهران، ۱۳۷۳ش؛ پتروف، م. پ.، مشخصات جغرافیای طبیعی ایران، ترجمۀ حسین گل گلاب، تهران، ۱۳۳۶ش؛ جعفری، عباس، رودها و رودنامۀ ایران، تهران، ۱۳۷۶ش؛ درویشزاده، علی، زمینشناسی ایران، تهران، ۱۳۷۰ش؛ قبادیان، عطاءالله، سیمای طبیعی فلات
ایران، کرمان، ۱۳۶۹ش؛ کلینسلی، دانیل، کویرهای ایران و خصوصیات ژئومورفولوژیکی و پالئوکلیماتولوژی آن، ترجمۀ عباس پاشایی، تهران، ۱۳۸۱ش.
علیکرم همدانی
شم ۹ و ۱۰؛ کابلی، میرعابدین، «گزارش دهمین فصل کاوش گروه باستانشناسی دشت لوت در محوطه شهداد»، گزارشهای باستانشناسی (۱)، تهران، ۱۳۷۶ش؛ کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی، تهران، ۱۳۵۱ش؛ گیرشمن، رمان، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، ترجمۀ عیسى بهنام، تهران، ۱۳۴۶ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مجیدزاده، یوسف، «پروژۀ باستانشناختی حوزۀ هلیل»، مجموعۀ مقالات نخستین همایش بینالمللی تمدن حوزۀ هلیل: جیرفت (۱۳۸۳ش)، به کوشش یوسف مجیدزاده، کرمان، ۱۳۸۷ش؛ همو، جیرفت کهنترین تمدن شرق، تهران، ۱۳۸۲ش؛ مستوفی، احمد، «سفر دریایی نئارخ در سواحل عمان و خلیجفارس»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات، تهران، ۱۳۳۵ش؛ س ۳، شم ۴؛ همو، شهداد و جغرافیای تاریخی دشت لوت، تهران، ۱۳۵۱ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش علینقی منزوی، تهران، ۱۳۶۸ش؛ ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمۀ مرتضى ثاقبفر، تهران، ۱۳۷۷ش؛ هرینک، ارنی، سفال ایران در دوران اشکانی، ترجمۀ حمیده چوبک، تهران، ۱۳۷۶ش؛ همایش میراث فرهنگی هویت ملی از هلیلرود تا جازموریان، جیرفت، ۱۳۸۱ش؛ تحقیقات میدانی مؤلف؛ نیز:
Amiet, P., L’Âge des échanges inter-iraniens, 3500-1700 avant, J.-C., Paris, 1986; Arrian, The Life of Alexander the Great, tr. A. de Sélincourt, Harmondsworth, 1958; Beale, Th. W., »The Architecture«, »The Ceramics«,»The Site«, »The Small Finds«, Excavations at Tepe Yahya, Iran, 1967-1975, The Early Periods, Cambridge/Massachusetts, 1986; id and C. C. Lamberg-Karlovsky, »Summary of Change and Development in the Early Periods at Tepe Yahya, 4900-3300 B. C.«, ibid; Besenval, R., »Entre le Sud-Est iranien et la plaine de l’Indus: Le Kech-Makran«, Arts Asiatiques, Paris, 1997, vol. LII; Debevoise, N. C., Parthian Pottery from Seleucia on the Tigris, Michigan, 1934; De Cardi, B., »Bampur«, Iran, London, 1967, vol. V; id, »Excavations at Bampūr, S. E. Iran«, ibid, 1968, vol. IV; Haerink, E., »Twinspouted Vessels and Their Distribution in the Near East, the Achaemenian to the Sasanian Periods«, ibid, 1980, vol. XVIII; Hakemi, A., Shahdad, Archaeological Excavations of a Bronze Age Center in Iran, tr. and ed. S.M.S. Sajjadi, Rome, 1997; Kent, R.G., Old Persian, New Haven, 1953; Kohl, Ph. L., »Reflections on the Production of Chlorite at Tepe Yahya: 25 Years Later«, Excavations at Tepe Yahya, Iran, 1967-1975, The Third Millennium, Cambridge/Massachusetts, 2001; Lamberg-Karlovsky, C. C., Excavations at Tepe Yahya, Iran, 1967-1996, Progress Report I, Cambridge/Massachusetts, 1970; id, »Foreword: Excavations at Tepe Yahya: The Biography of a Project«, Excavation at Tepe Yahya, Iran, 1967-1975, Third Millennium, Cambndge/ Massachusetts, 2001; id, »Tepe Yahya«, The Oxford Encyclopedia of Arachaeology in The Near East, New York/ Oxford, 1977, vol. II; id and J. Humphries, »The Cairn Burials of Southeastern Iran«, East and West, Rome, 1968, vol. XVIII, no. 3-4; Le Strange, G., The Lands of The Eastern Caliphate, London, 1966; Meadow, R. H., »The Geographical and Paleoenvironmental Setting of Tepe Yahya«, Excavations at Tepe Yahya, Iran, 1967-1975, The Early Period, Cambridge/ Massachusetts, 1986; Muscarella, O. W., »Jiroft III. General Survey of Excavations«, Iranica, vol. XIV; Potts, D. T., The [Persian] Gulf in Antiquity, Oxford, 1992; id, »Phase IVC2«, »Phase IVC1«, »Phase IVB6«, »Phase IVB5«, »Phase IVB4, IVB3, and IVB2«, »Phase IVB1«, Excavations at Tepe Yahya, Iran, 1967-1975, Third Millennium, Cambridge/ Massachusetts, 2001; id, »Situating Tepe Yahya in Time and Space«, ibid; Stein, A., Archaeological Reconnaissances in North-Western India and South-Eastern Iran, London, 1937; Tosi, M. A., »A Tomb from Damin and The Problem of the Bampur Sequence in the Third Millennum B. C.«, East and West, Rome, 1970, vol. XX, nos. 1-2; Vogelsang, W. J., »Gedrosia«, Iranica, vol. X.
حمیده چوبک
منبع: سایت ویکی پارسی
تصاویر: اختصاصی سایت صدای جازموریان